[ و روایت شده است که امام علیه السلام کمتر به منبر مى‏نشست که پیش از خطبه نگوید : ] مردم از خدا بترسید که هیچ انسانى بیهوده آفریده نگردیده تا به بازى پردازد ، و او را وا ننهاده‏اند تا خود را سرگرم بى‏فایدت سازد ، و دنیایى که خود را در دیده او زیبا داشته جایگزین آخرتى نشود که آن را زشت انگاشته ، و فریفته‏اى که از دنیا به بالاترین مقصود نایل گردیده چون کسى نیست که از آخرت به کمترین نصیب رسیده . [نهج البلاغه]
گمشدگان
 
مسیر زندگی

فراموش کردن

بخاطر آوردن

فراموش کردن

بخاطر آوردن

من تمامی خود را فراموش می کنم

بخاطر می آورم

گاهی با خود فکر می کنم

من همان فراموشی بزرگ تاریخ تمدنم

من در هیچ کجا نبوده ام

"من" یک افسانه است

گویی خوابی که همیشه در انتظار است

در انتظار تعبیر شدن

"زمان" در "خواب" نیست

رفتن بی معناست

"رفته شدن"! شاید آخرین تفسیری است که بر ذهن خسته ام نقشی موهوم بسته است.

در این قطار بی تکیه گاه سریع السیر

بارها افتاده ام و بازایستاده ام

ایستاده ام تا ایستادگی کنم

انگار که تا پایان این راه بی مقصد

افتادن و زخمی شدن

سرنوشت محتوم خاطر آزرده امان است...


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط حسین قائمی 91/5/31:: 7:57 صبح     |     () نظر