باز به دنبال واژه
در کوچه پس کوجه های شهر محصور کلمات
می گردم و می گردم و می گردم
تا باز چه پیدا شود و قوت مدادم گردد
تا بلغزد روی کاغذ هی
و پاک شود با مداد پاک کن
پاک کن، پاک کن و پاک کن
سیاه مشق های پی در پی و سیاهی هایم را که بی شرمانه بر قلب سپید کاغذ نقش می بندد
راستی می دانستی
تو مدادی نوک تیز داشتی
و بیرحمانه بر کاغذ قلبم می نوشتی
و نوشتی و نوشتی و نوشتی
تا کاغذ من پر شد و آن هنگام
مچاله در ته سطل آشغالم انداختی
تا اکنون
منتظر هجرت و رفتن باشم؟...
کلمات کلیدی: