[ و روایت شده است که دو مرد را نزد او آوردند که از مال خدا دزدى کرده بودند : یکى از آن دو بنده بود از بیت المال مسلمانان ، و دیگرى در ملک مردمان . فرمود : ] امّا آن یکى از مال خداست و حدّى بر او نیست چه مال خدا برخى از مال خدا را خورده ، و امّا دیگرى بر او حدّ جارى است و دست او را برید . [نهج البلاغه]
گمشدگان
 
واژه ها

باز به دنبال واژه 

در کوچه پس کوجه های شهر محصور کلمات

می گردم و می گردم و می گردم

تا باز چه پیدا شود و قوت مدادم گردد

تا بلغزد روی کاغذ هی

و پاک شود با مداد پاک کن

پاک کن، پاک کن و پاک کن

سیاه مشق های پی در پی و سیاهی هایم را که بی شرمانه بر قلب سپید کاغذ نقش می بندد

راستی می دانستی

تو مدادی نوک تیز داشتی

و بیرحمانه بر کاغذ قلبم می نوشتی

و نوشتی و نوشتی و نوشتی

تا کاغذ من پر شد و آن هنگام

مچاله در ته سطل آشغالم انداختی

تا اکنون

منتظر هجرت و رفتن باشم؟... 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط حسین قائمی 91/1/26:: 8:12 صبح     |     () نظر