ای جان جهان من ای نکهت جاویدان
ای جام شراب من ای قدرت جاویدان
من مست همه عالم عالم همه مست تو
من عزم تو را دارم ای حضرت جاویدان
گه روی نمایاندی گه روی بپوشاندی
زین کار شدم از تو آزردت جاویدان
تا کی بنشینم من تا باز ز در آیی
تا کی دل من تاریک زین ظلمت جاویدان
من حال تو را پرسم هر روز ز دلتنگی
تو حال مرا گیری ای عشرت جاویدان
ای کاش تو را یک شب در خواب نمی دیدم
تشویش روان من ای راحت جاویدان
زنگ تو مرا هردم بی خویشتن و بی تاب
کرده ست و تو هم غافل همصحبت جاویدان
آیا بود آن لحظه در بیخودی و مستی
ما را تو برقص آری بر تربت جاویدان
بی خویشتنم کردی رسوای جهانم من
چون داغ به دل دارم آن حسرت جاویدان
اینگونه که می گریم آنگونه که می خندی
ای کاش شود اشکم بی وقفت جاویدان
هیچ از تو نمی خواهم گر با دگران هستی
تنها تو بمان ای دوست ای محنت جاویدان
کام از تو نمی گیرم تا زنده ام و دانم
تا بوده چنین بوده، ای غایت جاویدان
بیگانه شدم با خود پیوسته شدم با تو
ما را برهان ای پاک در هجرت جاویدان
تمام...
کلمات کلیدی: