هرچند که مبهوت سلامت بودم
آواره ی خلق و خوی شوخت بودم
در رهگذر عمر چو مرغی به شتاب
دنبال پریدن به هوایت بودم
همچون قفسی باز به کنجی در باغ
هر لحظه به دنبال شکارت بودم
خدایا این حرفهای ناتمام کی تمام می شود....
کلمات کلیدی: